جدول جو
جدول جو

معنی عوض آباد - جستجوی لغت در جدول جو

عوض آباد
(عَ وَ)
دهی از دهستان شهرستان قهاب صرصر بخش صیدآباد شهرستان دامغان با 200 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، حبوب، پنبه، پسته و انگور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی از دهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیّه، واقع در 4/5 هزارگزی جنوب اشنویه و راه ارابه رو به اشنویه، جلگه، معتدل، مالاریائی، دارای 177تن سکنه، آب آن از قادرچای، محصول آنجا غلات، حبوبات وتوتون، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی، راه ارابه رو است و تابستان از راه اشنویه میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ)
دهی از دهستان تل بزان بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز با 150 تن سکنه. آب آن از رود کارون بوسیلۀ تلمبۀ آب. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لاریز بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، در 14 هزارگزی جنوب غربی میرجاوه بر کنار راه میرجاوه به خاش، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 100 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و ذرت و پنبه، شغل مردمش زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از بخش حومه شهرستان ایرانشهر و بر کنار راه ایرانشهر به بمپور، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و ذرت و خرما و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه غربی شهرستان رفسنجان، در 12 هزارگزی غرب رفسنجان و 7 هزارگزی شمال جادۀ رفسنجان به یزد، در جلگۀسردسیری واقع است و 320 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و پسته و پنبه و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان حومه بخش خاش شهرستان زاهدان، در 3 هزارگزی شمال خاش و یک هزارگزی شرق راه زاهدان به خاش، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 150 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
شکرستان، شکرزار، کنایه از لب معشوق:
چو بگرفت از شکر خوردن دل شاه
به نوش آباد شیرین شد دگر راه،
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری ارومیه با 550 تن سکنه، آب آن از نازلوچای و راه آن ماشین رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک واقع در 45 هزارگزی جنوب خاوری فرمهین با 464 تن سکنه، آب آن از قنات و راه آن مالرو است، امام زاده دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
به معنی آسمان است که محل عقل و روح باشد، (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مشهدریزه میان ولایت باخرز که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و 341 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گَ وَمْ)
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. واقع در 36000 گزی جنوب ساردوئیه و 14000 گزی جنوب راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 12 تن است. ساکنان از طایفۀ کوهستانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان فیض آباد بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه، واقع در 12 هزارگزی شمال خاوری فیض آباد با 2486 تن سکنه، آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل روست، مزرعۀ کوشکوه، محبت گرگ، سلمی دشت، شاه رگ، شورآب، آبزواسفرجزء این ده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه شهرستان نیشابور واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری نیشابور، منطقه ای است جلگه ای و هوایی گرم دارد، سکنۀ آن 506 تن است که مذهب تشیع دارند و به ترکی و فارسی سخن میگویند، آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل مردم مالداری است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام محله ای است به مغرب سمرقند، و قبر تیمور در مدرسه محمد سلطان نوادۀ تیمور به همان محله، و قبر محمد سلطان نیز به همان مدرسه است، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان دشمنزیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 52 هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل و مالاریایی، و 284 تن سکنه. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و برنج و حبوبات است. اهالی به زراعت و گلیم بافی اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده دارای دبستان و معدن سنگ گچ است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). و نیز رجوع به فارسنامۀ ناصری ص 304، بلوکات فارس، بلوک ممسنی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
دهی است از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 29 هزارگزی باختر نورآباد و 19 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به کرمانشاه. در دامنۀ کوه واقع شده. ناحیه ایست سردسیر و مالاریایی، دارای 600 تن سکنه. آب آن از چشمۀ بازگیر تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات وپشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان، سیاه چادر و قالی بافی است. دارای راه مالرو بوده و ساکنین آن از طایفۀ باولی هستند که در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
دهی است از دهستان حومه بخش کوهپایۀ شهرستان اصفهان واقع در 5 هزارگزی شمال کوهپایه و 5 هزارگزی شمال راه شوسۀ اصفهان به یزد. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل. سکنۀ آن 720 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. راه آن ماشین رو است. این ده دارای دبستان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(عَطْ طا)
دهی است از دهستان سمیرم پائین، بخش حومه شهرستان شهرضا. سکنۀ آن 1845 تن. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات، پنبه، انگور و خشکبار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
شهری است در اتحاد جماهیر شوروی (سابق) واقع در نزدیکی مرز ایران و شوروی، در کنار راه آهن، کرسی ترکمنستان. این شهر یکصدوهفتادهزار تن سکنه دارد و دارای دانشگاه است و تولیدات آن صنایع نساجی از قبیل پنبه و ابریشم و نیز مواد غذائی است. عشق آباد در قدیم جزو خراسان بوده است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد با 137 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار، دارای 200 تن سکنه، آب آن از قنات و محصولش غلات، برنج، خرما و لبنیات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
قصبه ای است قریب به بدلیس در کوه افتاده و طرف مشرق آن گشاده، در طرف غربی اش کوهی بلند و دامنه اش دلپسند، در قدیم شهری آباد بوده شیخ حسن چوپانی آنرا خراب نموده، اکنون قریب هزار باب خانه در آن معمور است و بخوبی آب و هوا مشهور می باشد. (از آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان، سکنۀ آن 50 تن. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و حبوب. شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی است از بخش خواف شهرستان تربت حیدریه که دارای 572 تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول عمده اش غله، پنبه، زیره و کاردستی مردم کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ نِ)
دهی جزء دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم با 200 تن سکنه. آب آن از رود خانه قره چای و چاه. محصول آن غلات و لبنیات است. ساکنان این ده از طایفۀشاهسون میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد که در 30هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و17500گزی جنوب باختری راه شوسۀ بوکان به میاندوآب قرار دارد. کوهستانی و هوای آن معتدل و سالم است. دارای 117 تن سکنۀ کرد می باشد. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون، حبوبات و شغل اهالی زراعت، گله داری میباشد و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
دهی از دهستان فشند بخش کرج شهرستان تهران. ناحیه ای است کوهستانی. سردسیر و 218 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه سار تأمین میشود. محصولات آن غلات و بنشن، صیفی و باغات میوه و قلمستان و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنها کرباس بافی است. امامزاده ای دارد بنام هاشم. از کاروان سرای عرب آباد کنار شوسه بدانجا ماشین میرود. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بزچلو است که در بخش وفس شهرستان اراک واقع است و 243 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان اسحاق آباد که در بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع است و 293 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی از دهستان کاغه که در بخش دورود شهرستان بروجرد واقع است و 137 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
دهی جزء دهستان کزاز پائین بخش سربند شهرستان اراک. سکنۀ آن 100تن. آب آن از چشمۀ محلی و رود خانه طوره. محصول آن غلات و چغندرقند و انگور است. نام قدیمی این آبادی پنجه علی بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ بَ)
دهی از دهستان جاپلق، بخش الیگودرز، شهرستان بروجرد. سکنۀ آن 204 تن. آب آن از قنات و چاه محصول آن غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
کنایه از دنیای دیگرست. مرگ که خاتمت زندگی است و مرادف با عدم خانه و عدم زار و عدم گاه است:
کس نیامد به جهان کز غم ابنای جهان
کف زنان رقص کنان تا عدم آباد نرفت.
طالب آملی (از آنندراج).
اگر اندک حرکتی... صادر گشتی عقوبت و تنکیل آن به غیر به عدم آباد فرستادن قناعت نکردی. (ترجمه محاسن اصفهان). ظلم و عدوان از اطراف امصار و بلاد روی به عدم آباد آورد. (حبیب السیر چ طهران ص 322)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان رشخوار بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه. واقع در 65هزارگزی شمال باختری رشخوار و 20هزارگزی جنوب شوسۀ راه عمومی تربت حیدریه به سلامی جلگه ای و گرمسیر است. 995 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصولات آن غلات، بادام، ابریشم و بنشن و پنبه است اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. صنایع دستی آنها کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ مُ حَمْ مَ بِ)
دهی از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد با60 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون، لبنیات و پشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
نام روستایی در شرق گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی